مردانه ز رگبار جنون می گذریم
با کِشتی تو ز موج خون می گذریم
ای رهبر دل های ولایت محور
زین مرحله نیز «صخره گون» می گذریم
*
در شور قیام است همه ملک عرب
گویا شده هنگام رهایی ز تعب
با نغمه ی تبریک به وحدت کوشید
پیدا شده نور مهدوی در دل شب
*
سینه ات هم سینه با مهتاب باد
چشم هایت مهر عالمتاب باد
قلب پاک ات خانه ی مهر و وفا
غم ز گلبرگ رخ ات نایاب باد
*
از خدا خواهم دلت را شادمان
سینه ات روشن به رنگ آسمان
هم لبت خندان و هم عمرت بلند
در پناه حضرت صاحب زمان
*
یک روز به ناز آزمودند مرا
روزی به غم و نیاز سودند مرا
چون مرحله های عشق را طی کردم
در بند به بندگی نمودند مرا
*
گلگشت بی تو محبس سبزی است در فلک
باشد گواه مهر من از فلک تا ملک
مگذار بی نگاه تو جویم حیات را
«لو لم تزل هواک فؤادی فقد هلک»
*
ای گل قسم به گلبن خوش رنگ و بوی تو
یعنی صفا، خلوص و همه خلق و خوی تو
سوگند بر تمام دعاهای عاشقان
باشد بهار من گل لبخند روی تو
*
*
نگهت مهرفام می ماند
لب لعلت به جام می ماند
گرچه یک قرن با تو باشم باز
صحبتم ناتمام می ماند
*
قصه های من از زبان دل است
حرف من با تو داستان دل است
درد تنهایی و غم هجران
شعله ی آتش نهان دل است
*
جان من گرچه نیست قابل تو
دل من محرم است با دل تو
شود ار بی دلم ، دلت آزاد
بشکنم من دلم ، تو و دل تو
مهربان ! گاه می شوم دل تنگ
زین جهان تباه پر نیرنگ
تو در آن لحظه ها پناه منی
که دلم را جلا دهی از زنگ
*
عاجزم از بیان سرّ ضمیر
کان چه دارم به دست توست اسیر
هر شکایت که با تو می گفتم
از تو باید کجا برم تقریر؟ !
*
محرمم گر که بشکند دل من
راز دارم دگر ، که خواهد بود ؟
مرگ بهتر که دوری همراز
کاش مرگم رسد به زودی زود !
*
مرگ هر چند آرزوی من است
زین سبب جسم من نمی میرد
بیمناکم ز سوز آه دلم
نکند دامن تو را گیرد !
*
کاش روز نخست باران بود
تا که مهرت ز قلب من می شست
یا که پنهان ز چشم من پس ابر
مهر رویت دلی دگر می جست
*
ولی امروز در اسارت توست
دل زنجیری وفا کیش ام
بشکنی ذره ذره اش بکنی
بی تو هر گز نیاید او پیش ام
*
دوستت دارم از صمیم دلم
به خداوندی خدا سوگند
مهرت از سینه ام جدا نشود
تا به پیک اجل زنم لبخند
*
دوستت دارم آن قدر که تو را
هر چه مطلوب دل بود طلبم
گرکه هجران پسند چون تو مهی است
من دهان دوخته بریده لبم
*
هرچه معشوق خواهد از عاشق
محک سنجش محبت اوست
باشد ار یار عاشق صادق
نکند میل جز تمایل دوست
*
تو ز من سر بخواه و جان بطلب
محنت و رنج جاودان بطلب
داغ دوری مخواه بر جگرم
بجز آن هر چه می توان بطلب
*
تو که با من چنین کنی امروز
وای من گر که هست فردایی !
دولت عشق را بنازم من
که ندارد ز جور پروایی
*
ای همیشه بهار یادت باد
نروی کمتر از دمی از یاد
تو فرامُش کنی مرا ، دانم
سر نوشت است و هر چه بادا باد
*