پرسند: از « نذیر صفایی » برادران
اصلاح کرده ، پیرهن نو گرفته ای
گو قصه چیست: پیر و هوای جوانی ات ؟
یا قهوه خانه رفته ای و شو گرفته ای !
*
یک چند نکردیم محاسن کوتاه
گفتند: شدی سیدحسن نصرالله ؟
هیهات که چون منی به گَرد ش برسد!
« لا حول و لا قوة الا بالله »
صحرا چه خوش است و روی گل ها دیدن
گل گفتن و گل شنیدن و گل چیدن
آغوش کشیدن همه ی خرمن گل
همراه نسیم غنچه را بوسیدن
*
بینم به دو چشم حق ز حق نصرت حق
آثار سحر صبح ظفر قدرت حق
خواهم ز خدا به حق خون شهدا
پاینده و جاوید بود دولت حق
*
پیک اجل از راه رسد لحظه به لحظه
بشنو ، ملک صور دمد لحظه به لحظه
می کوش به اندوختن توشه که هر دم
بر کوچ تو هشدار دهد لحظه به لحظه
*