«« در استقبال از حجاج بازگشته از سفر »»
حاجی ز سفر بر گشت ، بلبل به نـوا آمـد
مهمـان خـدا اینـک ، از بیـتِ خـدا آمـد
*** *** *** *** *** ***
بوی خوشِ پیغمبر، از سوی حَرا آمد
حاجی به صفای دل ، از سعیِ صفا آمد
صد شکر که دعوت شد از سوی خدا امسال
لبیک به لب رفت و بـا حمد و ثنـا آمد
مهمانیِ ربُّ البیت ، در مکّه چو پایان یافت
مهمان خـدا ایـنک ، از بیتِ خـدا آمد
آثار قبولی را ، در نور رُخَـش بنـگر
خالی ز خطـاها شد ، لبریزِ عطـا آمد
آورده چه سوغاتی؟، از محضر پیغمبر
از بیت ولایت با ، پیمان ولا آمد
با گَرد بقیع آید ، بویید و ببوسیدش
این پیک عزیزِ ماست کز بهر شفا آمد
پوشیده به بر احرام ، نوشیده میِ زمزم
دل در عرفات افکند، با سر به منا آمد
ابلیس ز خود رانده ، سر داده به تیغ دوست
در بارِگَـهِ قُـربَـش ، بی رنگ و ریـا آمد
هرکس نبود لایق ، بر قرب و لقـای یار
آنکس که به دست آورد ، توفیق لقـا آمد
برگشته ولی روحش ، درحال طواف آنجاست
جان در حرم و حاجی ، بی جان به کجا آمد ! ؟
آینـد به استـقبال ، تنها نه فقـط یـاران
تکبیـر ملائک نیـز، از اوج سـمـا آمـد
خیـرِقدمش بفـرست ، از دل صلواتی چنـد
کاین ذکر شریف از عرش ، پر قدر و بها آمد
یارب بطلب ما را ، هر سال به مهمانی ت
از نای دل « طـاهر» ، این بانگ دعا آمد