اگر بی کس و بی پناهی بگو زن
اگرسبزه یا رو سیاهی بگو ، زن
مجرّد ، فقط ذات پروردگار است
تو تنها شوی در گناهی، بگو ، زن
تمکّن به زن داشتن گر نداری
به آواز پر سوز و آهی بگو ، زن
دعا کن به درگاه یزدان شب و روز
که بنمایدت بلکه راهی ، بگو ، زن
نگو زن بود مایه ی فتنه و شر
ثبات زمین گر که خواهی بگو ، زن
چه خلقی عجب ؟ آن که بود و نبودش
رهانَد جهان از تباهی ، بگو ، زن
ستون کیست در خانه و خانواده ؟
پس از مرد ، خواهی نخواهی. بگو زن
نگو زیر دست آن که در شأن عالی است
مگو افسر تاج شاهی ، بگو ، زن
ز دامان زن می رود مرد، معراج
به هر مسند و جایگاهی بگو ، زن
بکن خدمت زن به هر پست و شغلی
چه در ارتشی یا سپاهی بگو ، زن
بپرسند اگر ، کیست بر جسم ها جان
به تدبیر و لطف الهی ؟ بگو ، زن
چو سیب و چو صبح و چو سرو و چو سنبل
که باشد چنین مهر و ماهی؟ بگو ، زن
چو در خانه جویای آرامشی ، باز
به اطراف بنما نگاهی بگو ، زن
نگو زیر لب ، از عزیزت چو پرسند
بلند و رسا کن گواهی ، بگو ، زن
اگر کار مردان به دور از نشاط است
به آهنگ خوش ، گاه گاهی بگو زن
سپس بهر تکمیل درمان ، چهل بار
پس از ذکر های پگاهی بگو زن
مگر مرد ، از عهده ی زن برآید ! ؟
نخواهی که افتی به چاهی بگو ، زن
که را ؟ هست این سان هنر تا نماید
به مشاطه کوهی چو کاهی ، بگو ، زن