ساعت به سرعت می رود
پیوسته فرصت می رود
دل سوی غربت می رود
« مسلم به تربت می رود !؟ »
در بهمن سال نود
دور از بلا و چشم بد
از پرتو لطف صمد
« مسلم به تربت می رود !؟ »
نصرمن اللا بهمن است
انا فتحنا بهمن است
والفجر زیبا بهمن است
« مسلم به تربت می رود !؟ »
پرسی که مسلم نام کیست ؟
یعقوبی است آن شیخ بیست
شوخی که زین پس هست و نیست
« مسلم به تربت می رود !؟ »
کپسول شور و هلهله
متن کتاب زلزله
مواج و شیرین چون ژله
« مسلم به تربت می رود !؟ »
مسلم چو قلبش تیر شد
تقدیر بر تغییر شد
در سازمان تدبیر شد
« مسلم به تربت می رود !؟ »
طاهر شد اینک کارساز
دادند دستش اهل راز
قرآن و عترت با نماز
« مسلم به تربت می رود !؟ »
همتا و هموند آمده
با قند و لبخند آمده
او از «پدافند» آمده
« مسلم به تربت می رود !؟ »
مسلم چو « سر بالا » رود
نبـوَد عجب حالا رود
سخت است کاو زاینجا رود
« مسلم به تربت می رود !؟ »
مسلم رود ، طاهر رسد
ماهر رود قاهر رسد
این رشته تا آخر رسد
« مسلم به تربت می رود !؟ »
مسلم کجا ، طاهر کجا
مومن کجا ، ناصر کجا
مرشد کجا، شاعر کجا
« مسلم به تربت می رود !؟ »
ماجمله هم پیمانه ایم
در سازمان همخانه ایم
شمع هم و پروانه ایم
« مسلم به تربت می رود !؟ »
با « آل هاشم » همنفس
یعسوب او ، ما چون عسس
این جمع نیکان اند و بس
« مسلم به تربت می رود !؟ »
شنبه 15/11/1390