برپاست شور و جلوه و غوغایی
چندان که شهر گشته تماشایی
گویند: ماه مهر رسد از راه
همراه نغمه های اهورایـی
یک سو ترنّمی که ز سنگرها ست
سویی، نوای دلکش دانایـی
من در پی قضای نماز صبح !
پنداشتم تو ، سر زده ای جایی
گفتم: طلوع کرده ای ، اما نه !
امروز جمعه نیست . نمی آیی
بی پرده گر ز کعبه بتابی تو
خورشید آیدت به پذیرایی
اصلاً دلیل قبله شدن اینست
محراب چشم منتظر مایی
آدم نبود لایق آن سجده
در پی نبودش ار چو تو والایی
آغاز فصل مهر تویـی مولا
فصل شکوهمند شکوفایی
پاییز این ، که روی تو پنهان است
گردد بهار ، آن که تو می آیی
صبح ظهور کاش بود نزدیک
دیگر نمانده تاب شکیبایی
ای مهر صد سپهر بیا بشتاب
تا بشکفد جهان ز دلارایی
محبوب در جهان نبود جز تو
بالله به زیر گنبد مینایی
دل می طپد به موج امید تو
عمری است مونس همه دلهایی
لب ها به شوق روی تو می خوانند
تا با خدا کنند هماوایی
طاهر اگر چه لایق مهرت نیست
اما تو از سلاله ی زهرایی