وای از ذیحجه ی امسال و حج عارفان
صحنه ی تکرارعاشورا به دست رهزنان
صبح روز عیدقربان خواست قربانی کند
پورسلمان سعودی بهر خویش و همرهان
دید صحرای منا لبریز از مرد و زن است
در پی اجرای فرمان خدا ، پیر وجوان
دست هر یک مشت محکم در میان مشت ، سنگ
تا که شیطان را نماید سنگسار آن حاجیان
چون که شیطان بزرگش بود استاد این پسر
برنتابید آنچه می دید اندر آن جمع روان
گفت با شیطان : که قربانی کنم چندین هزار-
بهر تو من جای قربان دگر زین دشمنان
بس پسندید این سخن شیطان و گفتش مرحبا
از ملک سلمان چنین نسلی برآید ! ، جان جان
پس پسر از بهر تشریفات خود دستور داد
بسته گردد راه حجاج و روان شد کاروان
کاروان می رفت اما میهمانان خدا
روی هم می ریخت از هرسو چنان برگ خزان
تشنه جان دادند در آن روزعید آن جمع پاک
در حریم امن ، پیش چشم هیز کرکسان
کربلا تکرار شد یک بار دیگر در منا
ای دریغ از جرعه ی آبی به آن لب تشنگان
راه را بستند بر احرام پوشان خدا
کاش حرمت در حرم میماند بهر میهمان
شد عزا عید مسلمانان ، ز اولاد یهود
بارالها ریشه کَن کُن نسل شان را زین جهان