نه از بیت و نه از ضیف خدا کردی نگهبانی.
نه رسم مردمی دانی نه آداب مسلمانی.
نه از اسلام و از سنت فقط بی بهره و دوری.
نیابد در وجودت کس نشان از خوی انسانی.
چنان پیوند با ابلیس و نسل سامری داری.
که خود از پای تاسر سایه ی تندیس شیطانی.
عراق و شام و دیگر سرزمین ها از فسادت پُر.
هزاران فتنه برپا کرده ای ، ای شیخ ظلمانی.
ز سویی خون مظلومان و طفلان در یمن ریزی.
از ین سو در منا حجاج را کردی تو قربانی.
سعودی میکنی امضا، ولی ای نحس بدفرجام.
سقوط خویش امضا کرده ای اما نمیدانی.
ستانَد انتقام خون مظلومان ، خداوندی.
که می گیرد بسختی انتقام از ظالم جانی.
بلی دارد خدا سربازهایی سر به فرمانش.
که رعدآسا و بنیان کن ترند از هرچه میدانی.
برای رمی شیطان ها ، بزودی باز می گردند.
ز هر سو نسل اسماعیل و ابراهیم رحمانی.
بگو با کاروان پورسلمان عرب : گمشو !.
به زیر پای فرزندانی از سلمان ایرانی.
نبُد پیوند وحدت گر میان مسلمین جاری.
بسی بر می گشودم پرده از اسرار پنهانی.
ولی با مُهر بر لب شِکوه ی دل با خدا گویم.
« الهی اِستجب دعواتنا ، ربّی و سبحانی »