سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش به خداوند برترینِ دو دانش است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

صفحات اختصاصی
 
قرآن ، نماز
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :9
کل بازدید :152756
تعداد کل یاداشته ها : 164
103/9/13
9:55 ع

 

وای از ذیحجه ی امسال و حج عارفان

صحنه ی تکرارعاشورا به دست رهزنان

 

صبح روز عیدقربان خواست قربانی کند

پورسلمان سعودی بهر خویش و همرهان

 

دید صحرای منا لبریز از مرد و زن است

در پی اجرای فرمان خدا ،  پیر وجوان

 

دست هر یک مشت محکم در میان مشت ، سنگ

تا که شیطان را نماید سنگسار آن حاجیان

 

چون که شیطان بزرگش بود استاد این پسر

برنتابید آنچه می دید اندر آن جمع روان

 

گفت با شیطان : که قربانی کنم چندین هزار-

بهر تو من جای قربان دگر زین دشمنان

 

بس پسندید این سخن شیطان و گفتش مرحبا

از ملک سلمان چنین نسلی برآید ! ، جان جان

 

پس پسر از بهر تشریفات خود دستور داد

بسته گردد راه حجاج و روان شد کاروان

 

کاروان می رفت اما میهمانان خدا

روی هم می ریخت از هرسو چنان برگ خزان

 

تشنه جان دادند در آن روزعید آن جمع پاک

در حریم امن ، پیش چشم هیز کرکسان

 

کربلا تکرار شد یک بار دیگر در منا

ای دریغ از جرعه ی آبی به آن لب تشنگان

 

راه را بستند بر احرام پوشان خدا

کاش حرمت در حرم میماند بهر میهمان

 

شد عزا عید مسلمانان ، ز اولاد یهود

بارالها ریشه کَن کُن نسل شان را زین جهان

 


  
  

 

نه از بیت و نه از ضیف خدا کردی نگهبانی.

نه رسم مردمی دانی نه آداب مسلمانی.

 

نه از اسلام و از سنت فقط بی بهره و دوری.

نیابد در وجودت کس نشان از خوی انسانی.

 

چنان پیوند با ابلیس و نسل سامری داری.

که خود از پای تاسر سایه ی تندیس شیطانی.

 

عراق و شام و دیگر سرزمین ها از فسادت پُر.

هزاران فتنه برپا کرده ای ، ای شیخ ظلمانی.

 

ز سویی خون مظلومان و طفلان در یمن ریزی.

از ین سو در منا حجاج را کردی تو قربانی.

 

سعودی میکنی امضا، ولی ای نحس بدفرجام. 

سقوط خویش امضا کرده ای اما نمیدانی.

 

ستانَد انتقام خون مظلومان ، خداوندی.

که می گیرد بسختی انتقام از ظالم جانی.

 

بلی دارد خدا سربازهایی سر به فرمانش.

که رعدآسا و بنیان کن ترند از هرچه میدانی.

 

برای رمی شیطان ها ، بزودی باز می گردند.

ز هر سو نسل اسماعیل و ابراهیم رحمانی.

 

بگو با کاروان پورسلمان عرب :  گمشو !.

به زیر پای فرزندانی از سلمان ایرانی.

 

نبُد پیوند وحدت گر میان مسلمین جاری.

بسی بر می گشودم پرده از اسرار پنهانی.

 

ولی با مُهر بر لب شِکوه ی دل با خدا گویم.

« الهی اِستجب دعواتنا ، ربّی و سبحانی » 


  
  

آیا محرمی دگر آغاز گشته است ؟

یا از بنی امیه کسی باز گشته است !

این کشته های غرقه بخون در منا ز چیست ؟

سر تا سر منا ، پر پرواز گشته است !

حاجی سفیدپوش به احرام اگر چه رفت

اما سیاه جامه  ز حج باز گشته است.


  
  

 

 بیا  ای بهار دل انگیز من

شکوفا ترین باغ گلریز من


به وصل تو عید ست فصل بهار

چمن بی تو پاییز سرد است و تار


بیا تا جهان با تو زیبا شود

شکفتن  کنار تو معنا شود


من از هر بهاری نگویم سخن

که نبود سزاوار مام وطن


بهاری که من می سرایم نکو ست

نه از جنس اسفند و یاران اوست !


بهار حقیقی بیاید اگر

نماند ز اسفند نام و اثر


بهاری که باشد « ربیع الانام »

بشیر ش کسی نیست غیر از امام


امامی که رهپوی روح خدا ست

ز بعد خمینی به ما مقتدا ست


بسیجی امامی که یک ربع قرن

به یک دست، بشکسته بت های قرن


ابو مصطفی، مرتضی را شبیه

امین امام آن ولیّ فقیه


علی نام او ،خامنی نسبت اش

ز مشهد فرا سنگر نهضت اش


نه تنها خراسان که ایران من

به هر گوشه دارد ز رزمش سخن


امام همه مومنان تا ظهور

الهی بیفزا شکوهش چو نور


بلی بی حضورش نیابی بهار

بجو  از سر انگشت او کوی یار


هر آن کس رهش از ولایت جدا ست

بلاشک  بمهدی قسم در خطا ست


چپ و راست در فتنه افتد به چاه

نه شرقی، نه غربی بود شاهراه


بهار تو جعلی است، اسفندیار !

مرا ، با بهار دروغین چکار ؟


ز اسفند و از یار اسفندیار

بسی خسته ام پس کجایی بهار ؟


خدا را ، تو مشکات نور خدا

بیا تا شود عید بر پا ، بیا


بیا ای گل نرگس فاطمه «س»

خزان را بده تا ابد خاتمه

*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+*+

زمستان 1391

***********************************

می دهد سوره ی اسرا چه خوش این مژده ز یار

چون که حق جلوه کند محو شود باطل زار

ان فریبنده که استاد شعار است و فریب

یار اسفند بود گرچه برد نام بهار

لیک هرطفل دبستان به یقین می داند

جای اسفند نباشد چو رسد بوی بهار

نام زنگی است چو کافور دگر نیست عجب

یار اسفند اگر دم زند از فصل بهار

کاش از سر برد این شیوه ی شهرآشوبی

یا که مردانه ببندد کمر همت و کار

کی بود رجعت یاران مسیح از کاراکاس؟!

سیصد و سیزده آیا شود از نو تکرار ؟!

مادر غم زده با تسلیت آرام نشد

بوی فرزند در آغوش تو جوید این بار!

نیست تردید که همسنگر ما بد چاوز

ولی افراط نشاید بخدا این مقدار

ساده اندیش بود آنکه گمانش این است

که بود عزت اسلامی ما در این کار

تو چه کردی که فتادی به چنین مخمصه ای؟

تا ازین پس چه شود ؟ باز نبازی ! هشدار

ما پر از لغزش و لبریز خطا دامن ماست

پرده بالا مزن از کرده ی ما ای ستّار

***

تا مادر غم دیده ی چاوز دیدت

بی تاب شد و بجای او بوسیدت

گویی تو نماد کوچکی از هوگویی

یا یار بهاری این چنین نامیدت؟!

***

چاوز! بفدای آن لب شاتوت ات

قربان عروج و رجعت از لاهوتت

از ناله ی مادر تو گریان محمود

با شال عزا در بغل تابوت ات

اسفند 1391


  
  

فردا که روز جمعه ی قدس است مسلمین

با گام استوار و به تکبیر آهنین


بر فرق صهیونیسم فرودآورید مشت

وحدت بود زمینه ی آن فتح بس مبین


فریاد خالصانه ی پاکان روزه دار

توفنده تر اثر کند از رعد آتشین


یادش بخیر باد امامی که روز قدس

از ابتکار او شده کوبنده این چنین


فرمود: سیل می برد این جمع خیره را

یک سطل آب اگر که بریزند مسلمین


آری ز قطره هاست که دریا شود پدید

بنیان کن است قدرت امواج پر طنین


امروز هم ز حنجر رهبر همان خروش

ره را نشان دهد که بود راه ما همین


در این نبرد نیست هدف چند مشت خاک

نبود فقط اراده ی ما فتح سرزمین


قدس است قبله گاه نخست نماز ما

اقصا و حول اوست چو ناموس اهل دین


مقصد ز روز قدس جز اسلام هیچ نیست

رمز مقاومت بود این «محو غاصبین»

 


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ امید به آینده 2 ولی می رسد بانگ تکبیر ما از ایران به اقصا نقاط جهان بت سلطه جویان دیرینـه را ز هم بشکند ، شوکت شیعیان پیام حقیقت ز قـرآن ما در عالم جهانگیر و پویا شود درفش ولایت به بام زمین به اذن خداوند ، برپا شود ** من آن روز شاید نباشم ولی خوشم چون وطن قدرت برتراست چهل سال دوم، جوانان من! گوارای تان باد ، بس خوشتر است
+ امید به آینده ولیّ فقیه این علیّ زمان امام من و سَروَر عارفان چنین گفت با آن بیان رسـا بشارت به ما داد و آیندگان چهـل ساله ی دوّم انقلاب بسی بهتر است از چهل سال پیش نمانَد ازین دشمنان بر زمین یکی هم ، پی نفی و اثبات خویش ولی می رسد بانگ تکبیـر ما از ایران به اقصا نقاط جهان بت سلطه جویان دیرینـه را ز هم بشکند ، شوکت شیعیان